بخش اعظم اکوسیستم استارتآپی در کشور، طبق معمول و بر خلاف روالهای رایج در دنیا، به سبک خاص خود رشد کرد. در بسیاری از این کسبوکارها شاهد هیچگونه نوآوری و ایجاد ارزش افزوده نبودیم و تنها شاهد کپیبرداری از نمونههایی در واسطهگری الکترونیکی بودیم که موجب هدر رفت منابع و سرمایههای کشور در این بخش شد.
محمدمهدی مظفر، مشاور مدیریت معتقد است، وقتی اقتصاد از مسیر طبیعی خود خارج میشود طبیعی است که تلاقی نامیمون این افراد با سیاسیون که منفعت کوتاه مدت خود را به مصلحت بلندمدت کشور ترجیح میدهند، مجراهای رانتخواری خوبی را ایجاد میکند که فرصت سوءاستفاده را در پرتو نبود ساختارهای هوشمند نظارتی برای این افراد ایجاد میکند. در واقع هم ما و هم شما و هم خود ایشان میدانند که کسب و کارشان هیچ نسبتی با استارتآپ ندارد و صرفا برای فرارهای مالیاتی و استفاده هر چه بیشتر از تسهیلات، از این برچسبها استفاده میکنند. تا قانونگذار بخواهد متوجه این موضوع شود و اصلاحی را انجام دهد معمولا مبالغ جدی سوءاستفاده مالی و تضییع منافع رخ داده است و این چرخه تا زمانی که به قوانین اقتصاد آزاد و بازار تمکین نکنیم ادامه دارد.
به گفته او ما اکنون در ایران دو نوع استارتآپ داریم. شرکتهای بزرگ و اکوسیستمهای به ظاهر استارتآپی که تمام وقت خود را با حضور در سمینارها و رویدادهای رنگارنگ سیاسی سپری میکنند و کارکردی شبیه به زینتالمجالس سیاسیون دارند و دوم استارتآپهای کوچک خصوصی که در خانهها یا دفاتر کاری اشتراکی و کوچک در حال کار هستند.
برای آگاهی بیشتر در خصوص چالشها و موانع توسعه اکوسیستم استارتآپ و نوآوری ایران گفتوگویی با محمدمهدی مظفر به عنوان مشاور مدیریت در حوزههای کسبوکار، نفت، گاز و انرژی انجام دادیم که در پی میآید.
برخی معتقدند تبِ جریان استارتآپها در کشور رو به خوابیدن است و از آن به عنوان پایان حباب هم یاد میکنند. نظر شما چیست، آیا ما به نقطه معقولی در رشد واقعی و نه شعاری و با حمایتهای مالی و دولتی رسیدهایم یا نه؟
هر پدیده نوظهوری یک سیکل طبیعی را طی میکند. شاید به همین دلیل است که اصطلاح «تب» را برای آن نیز استفاده میکنند چرا که استعارهای برگرفته از یک رویداد طبیعی است. استارتآپها نیز از این امر مستثنا نیستند. این پدیده به مانند بسیاری از رخدادهای نوظهور، با یک تاخیر زمانی نسبت به جهان پیشرفته آغاز شد، چند سال اول مورد بیتوجهی و حتی انکار قرار گرفت، سپس با اقبال مواجه شد، خیلی زود تبدیل به نقل هر محفل و سخنرانی شد، از سیاسیون گرفته تا اقتصادیون و متخصصان و علمای علوم اجتماعی. در مقیاس اقتصاد ایران حتی توانست سرمایهگذاریهای خوبی را نیز جذب کند و به تقاضای روزافزون بازار نیز از مسیر به کارگیری استعدادهای مختلف پاسخ بدهد. ولی به هر حال تکمیل زنجیره ارزش استارتآپی به نحوی که اجزای مدل کسب و کار در آن روان و همافزا کار بکنند کار دشواری است.
مانند بسیاری از نمونههای مشابه جهانی نرخ موفقیت در این زمینه بسیار پایین است و خود این موضوع در کنار ریسکهای فراوان آن و نبود اکوسیستمهای توسعه این قبیل کسب و کارها موجب شده شاهد تعدیل نرخ رشدهای اولیه و عملا رسیدن به یک تعادل باشیم. لذا به نظر من پاسخ به این سوال بله است؛ ما از مرحله ورود هیجانی به این عرصه عبور کردهایم و وارد فاز تثبیت شدهایم.
آمار نشان میدهد که بخش عظیمی از توان و مسیر حرکت شرکتها در اکوسیستم استارتآپی کشور، به سمت خدمات واسطهگری الکترونیکی چرخیده است و همچنان خبری از استارتآپها به مفهومی که در بخشهای دیگر دنیا به خلق ایدههای تجاری نو پرداخته و گاه با قیمتهای نجومی نیز خریداری میشوند، نیست.
بدیهی است که اینگونه باید باشد. به طور طبیعی سرمایه هوشمند است و مسیر خود را مانند آب پیدا میکند. به طور مستقیم و غیرمستقیم بیش از ۷۰ درصد اقتصاد ایران دولتی و خصولتی است. همچنین اقتصاد ما جزو چند اقتصاد اول تورمی جهان است. شاخصهای محیط عمومی و سهولت کسب و کار، رقابتپذیری، سرمایهگذاری خارجی و مالکیت معنوی ما نیز چه خوشمان بیاید یا نیاید رو به افول بوده است. در این شرایط سرمایهگذاری بلندمدت منطقی نیست، فعالیت اقتصادی تولیدی در رقابت با کسب سود از موجسواری تورمی نیز از پیش بازنده است. ایدههای تجاری نو برای تبدیل شدن به کسب و کار نیازمند صرف زمان و هزینه است.
در اقتصادی که قوانین آن هر لحظه تغییر میکند، عوامل اقتصاد کلان ثبات ندارد، سیستم بانکداری آن پونزی است و داراییهای ثابت مشهود همچنان منابع ارزشمندتری برای خلق ارزش نسبت به داراییها فکری است، چه کسی حاضر است وارد این عرصه شود؟! به عبارت معروف ایران جامعه کوتاه مدت است و نقد امروز در این اقتصاد بهتر از نسیه فردا است. در این شرایط فقط کسب و کارهایی در بخش خصوصی واقعی قابلیت ادامه حیات دارند که هزینه خروج پایینتری دارند، تعهد کمتری دارند، کوچکترند و سرمایهگذاری اولیه کمتری دارند و سریعتر میتوانند خود را با تحولات اقتصاد کلان تنظیم کنند.
با توجه به تداوم تزریق منابع مالی گسترده و متنوع از سوی دستگاههای مختلف دولتی به حوزه استارتآپها و کسبوکارهای دانشبنیان و نبود استراتژی دقیق و بلند مدت برای هدایت این منابع مالی به سمت نیازهای کشور، به نظر شما روش این حمایتها باید به شکل فعلی تداوم یابد؟ پیشنهاد شما چیست؟
این مساله از بنیان غلط است. به قول میلتون فریدمن اگر مدیریت یک بیابان شنزار را به بخش دولتی واگذار کنید، بعد از پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید. من تعجب میکنم از کسانی که فکر میکنند خصوصیترین پدیده کسب و کار دنیا را میتوانند با سرمایه ناکارآمدترین نهاد دنیا به سرانجام برسانند. بدیهی است اگر دولت منابع مالی در هر عرصهای تزریق کند، نسبت به آن احساس مالکیت میکند و پس از مدتی مدیریت آن را نیز دولتی میکند که این یعنی سقوط و شکست محتوم. بنابراین ما الان در ایران دو نوع استارتآپ داریم. شرکتهای بزرگ و اکوسیستمهای به ظاهر استارتآپی که تمام وقت خود را صرف حضور در سمینارها و رویدادهای رنگارنگ سیاسی میکنند و کارکردی شبیه به زینتالمجالس سیاسیون دارند و استارتآپهای کوچک خصوصی که در خانهها یا دفاتر کاری اشتراکی و کوچک در حال کار هستند و چند تایی نیز توانستهاند سرمایهگذار جدی شخصی پیدا کنند و کسب و کار خود را تا حدود مجاز توسعه دهند.
دولت و حاکمیت بهتر است به جای تزریق مالی و ایجاد شرکتها و نهادهای متعدد دولتی که سمتهای آن بیشتر از آنکه راهگشای بخش خصوصی باشند، وجهالمصالحه تعاملات سیاسی است، به فکر اصلاح ساختارهای اقتصادی و ایجاد ثبات در فضای کسب و کار باشد. بخش خصوصی به ویژه استارتآپهای چابک راه خود را بهتر میدانند.
در کشور ما همچنان برخی استارتآپها با گردشهای مالی نجومی و نیروی کاری به مراتب بیشتر از شرکتهای قدیمی، همچنان از عبارت «استارتآپ» برای خود استفاده میکنند. به نظر شما سقفی که در آن بتوان یک استارتآپ را یک شرکت یا حتی هلدینگ اقتصادی در کشور نامید کجاست؟
به واقع مانند بسیاری از پدیدههای خوب جهانی، تنها نام و ظاهر آن در ایران وارد میشود. این کاریکاتورسازی از یک مفهوم و تقلیل آن به یک اسم معمولا توسط برخی افراد رند که به خوبی خلأهای قانونی ایران را پیدا کردهاند ترویج میشود. وقتی اقتصاد از مسیر طبیعی خود خارج میشود طبیعی است که تلاقی نامیمون این افراد با سیاسیون که منفعت کوتاه مدت خود را به مصلحت بلندمدت کشور ترجیح میدهند، مجراهای رانتخواری خوبی را ایجاد میکند که فرصت سوءاستفاده را در پرتو نبود ساختارهای هوشمند نظارتی برای این افراد ایجاد میکند. در واقع هم ما و هم شما و هم خود ایشان میدانند که کسب و کارشان هیچ نسبتی با استارتآپ ندارد و صرفا برای فرارهای مالیاتی و استفاده هر چه بیشتر از تسهیلات این برچسبها را استفاده میکنند. تا قانونگذار بخواهد متوجه این موضوع شود و اصلاحی را انجام دهد معمولا مبالغ جدی سوءاستفاده مالی و تضییع منافع رخ داده است و این چرخه تا زمانی که به قوانین اقتصاد آزاد و بازار تمکین نکنیم ادامه دارد.
امروزه به شکل طبیعی عمده مدیران دولتی برای ارایه گزارش عملکرد و بزرگنمایی دستاوردهای خود، همچنان به حمایت و تبلیغ و کمک به چند استارتآپ (در واقع هلدینگهای اقتصادی) بزرگ گرایش دارند و به نظر میرسد همین امر منجر به کمتوجهی به استارتآپهای کوچک و متوسط شده است. پیشنهاد شما برای کمک بیشتر به کسبوکارهای کوچکتر در این اکوسیستم چیست؟
اگر کسی فکر میکند که با اطلاق عناوین و القاب پرطمطراق به مدیران دولتی و سیاسیون ماهیت آنها را میتواند عوض کند سخت در اشتباه است یا عالمانه نیت سوئی دارد. یک مدیر دولتی یک مدیر دولتی بوده، هست و خواهد بود. او تنها و تنها از دریچه سیاست به مسایل نگاه میکند و تنها هدفش بقا و حفظ قدرت است و هر چیزی را در این راه وسیله میکند. برای او استارتآپ با یک رویداد ورزشی، ملی، مذهبی و اجتماعی فرقی نمیکند. از این رو اگر کسی به حمایت واقعی او دل بسته است قافیه را از پیش باخته است.
البته زیرکی برخی در همسوسازی منافع کسب و کار خود با منافع این افراد برای ایجاد یک بازی برد-برد راهبردی هوشمندانه است لیکن پایدار نیست. کسب و کارهای استارتآپی کوچک برای جذب سرمایه باید به بخش خصوصی و راهکارهای متعارف جهانی نظیر انجلهای سرمایهگذار مراجعه کنند. هرچند سختتر است ولی با برکتتر است.
برخی آمار و گزارشها نشان میدهد با وجود آمار کمی از میزان و تعداد ثبت شرکتهای دانشبنیان و استارتآپها در کشور ما، از نظر کیفی اما تناسب کافی در خروجی عملی این آمار در اقتصاد کلان و روزمره زندگی مردم دیده نمیشود. نظر شما چیست؟
طبیعی است. دولت ما مستقیم و غیرمستقیم حدود ۱۰ میلیون حقوقبگیر شاغل و بازنشسته دارد. اقتصاد ما نیز دولتی و خصولتی و مبتنی بر سرمایههای بر آمده از این منابع است. اقتصاد کلان ما نیز به طور سنتی به استخراج منابع طبیعی، سوداگریهای متعارف و خدمات عمومی وابسته است. همچنین چند درصد شبکه بانکی ما نیز واقعا خصوصی است؟!
بانکهای ما عمدتا ماهیتی سنتی دارند و وابسته به نهادهای خاصی هستند که معمولا برای تامین مالی شرکتهای زیرمجموعه و وابسته و تابعه خود ایجاد شدهاند و علاقهای به ورود به توسعه کسب و کارهای خصوصی به ویژه استارتآپی نیز ندارند. استارتآپهای خصوصی نیز از طرف دیگر علاقهای به ارایه آمار و ثبت ردپای خود ندارند چون نگران مالیات و قوانین کار و هزاران دستانداز ریز و درشتی هستند که در پی رهگیری فعالیت اقتصادیشان به وجود میآید. همه اینها یعنی اولا فعالیت این قبیل کسب و کارها در مقایسه با حجم سایر بخشهای اقتصادی ناچیز است و اگر هم وجود داشته باشد گزارش نمیشود.
به نظر شما با تجربه به دست آمده از سالهای قبل، امروز مهمترین چالشها و موانع توسعه اکوسیستم استارتآپها و اقتصاد دانشبنیان در کشور ما چیست و چه راهکارهای توصیه میکنید؟
عوامل اقتصاد کلان که به شدت نامساعد و ناپایدار است و فضای حقوقی و قانونی مهمترین چالش بوده و خواهد بود. هر چند ضعفهای دانش مدیریت به ویژه مدیریت ریسک و عملیات و درک صحیح از مفهوم استارتآپ در زنجیره ارزش نیز در این صنعت در حال تبدیل شدن به یک تهدید جدی در این عرصه است. تامین مالی شفاف و ابزارهای مالی مدرن در ایران هنوز توسعه پیدا نکرده است لذا این صنعت از این موهبتها نیز بیبهره است. بنابراین لازم است صاحبان این کسب و کارها به این موارد فکر کنند و تا حدودی برای آنها راهکار پیدا کنند.
با توجه به اینکه به گفته فعالان این حوزه، با اینکه شتابدهنده و صندوقهای خطرپذیر در سالهای اخیر در این حوزه توسعه یافتهاند، اما به دلیل نبود نظرات کارشناسانه و عدم اشراف بر بازارهای هدف در زمان غربالگری استارتاپها دچار خطا میشوند که این باعث هدررفت منابع مالی استارتاپها و در نتیجه عدم رغبت به ادامه کار میشود، نظرتان در این خصوص چیست؟
لازم است تا فعالان این حوزه به صورت جدی با دانشگاههای دولتی و خصوصی،آموزشگاههای داخلی و خارجی وارد مذاکره شوند تا نسبت به تدریس حوزههای دانشی لازم برای این عرصه به صورت مدرن اقدام کنند. دانشهایی مثل مدیریت ریسک و تامین مالی در ایران فقیرند. همچنین نگاه کردن صرف به نهادهای مالی داخلی ریسک را بالا میبرد. حتی در شرایط تحریمی سرمایهگذارانی خطرپذیر خارجی وجود دارند که حاضر باشند مبالغ کوچک از دید ملی ولی بزرگ از دید کسب و کار استارتآپی را تزریق کنند.
در نهایت اینکه کشورهای پیشرو برای حمایت از استارتاپها چه اقداماتی را انجام میدهند؟
کشورهای توسعهیافته نظیر گروه ۷ و گروه BRICS در این زمینهها پیشتازند. به طور مثال آلمان در حمایت از توسعه کارآفرینی و استارتآپها اقدامات زیر را انجام داده است:
تاسیس بانکهای دولتی تخصصی و ادارات سرمایهگذاری برای رسیدگی به یک امر مشخص که موجب تسهیل فرایندها و شفاف شدن ساختارها برای کارآفرینان شده و از ایجاد بوروکراسی پیچیده جلوگیری میکند، ارایه بستههای حمایتی از کارآفرینان، ترکیبی از حمایتهای مالی و دورههای آموزشی و مشاوره، تمرکز بر کارآفرینی فارغالتحصیلان، آموزش کارآفرینی در دانشگاهها و مدارس، حمایت از کارآفرینی زنان و تامین مالی خرد، ایجاد دسترسی آسان به منابع سرمایهای مخاطرهپذیر، سادهسازی در بیان قوانین و بهطورکلی تسهیل محیط قانونی. توسعه دولت الکترونیکی و کاهش بوروکراسی اداری و حفظ کارآمد امنیت حقوق مالکیت.
بخشی از برنامههای کشور فرانسه در حمایت از توسعه کارآفرینی و استارتآپها عبارتند از ایجاد بانک توسعه بنگاههای کوچک و متوسط در فرانسه، سیستم ثبت کسبوکارها در پنجره واحد تجاری در فرانسه، ثبت آنلاین کسبوکارها در پنجره واحد تجاری که سبب سادهسازی راهاندازی کسبوکارها شده است. این سایت که روی کارآفرینان جدید و فعال تمرکز کرده است، برای اطلاعرسانی و نیز راهاندازی سریعتر بنگاهها استفاده میشود. و در نهایت اعطای اعتبار مالیاتی تحقیقCIR فرانسه.