آینده نوآوری و اکوسیستم استارتاپی ایران به چه سمتی خواهد رفت؟ حضور حاکمیت به عنوان یک بازیگر در حوزه اکوسیستم استارتاپی محکوم به شکست میشود، این اکوسیستم از ابتدا تاکنون ۴ موج را پشتسر گذاشته است، در دوره اول اکوسیستم به دنبال هویت بود و استارتاپها قصد داشتند خود را به دیگران معرفی کنند. در دوره دوم اکوسیستم به داستانهای موفقیت نیاز داشت که بتوانند داستان خود را بازگو کنند؛ مثال آنها استارتاپهایی است که در حال حاضر در شرف یونیکورن شدن هستند، در دوره سوم اکوسیستم وارد مرحله نهاد سازی شد که شرکتهای سرمایهگذاری، مراکز رشد و فضای کار اشتراکی شکل گرفتند. موج چهارم اکوسیستم برای رشد به جذب سرمایه نیاز داشت که دیگر سرمایه شرکتهای سرمایهگذاری جسورانه برای آنها کافی نبود و مسئله ورود به بورس مطرح شد.موج پنجم که در سال آینده باید رخ دهد، ورود استارتاپها به فضای بینالملل و ورود سرمایهگذاران خارجی به اکوسیستم است که اگر این اتفاق نیفتد، ما در جای اشتباهی قرار داریم. ما اگر نتوانیم در موج ۵ یعنی روابط بینالمل موفق باشیم، با شکست روبرو میشویم.
در حال حاضر به نظر میرسد که حاکمیت ادراک اشتباهی از نقش خود دارد و میخواهد به یکی از بازیگران این اکوسیستم تبدیل شود یعنی خود او شرکت ویسی یا شتابدهنده راهاندازی کند. این کار حاکمیت شروع یک شکست است. حاکمیت باید تنظیمگر مشارکتی داشته باشد.
با رشد استارتاپها دیگر ویسیهای کوچک نمیتوانند به آنها سرمایه تزریق کنند پس در گام بعدی باید ابعاد بینالملی پیدا کنند که با وجود تحریمها امکانناپذیر هستند. یعنی این استارتاپها به جایی رسیدند که این مرزها برای آنها کوچک هستند و باید پای خود را بیرون مرز بگذارد. ۸۰ درصد خصوصیسازی در نهادهای عمومی غیردولتی اتفاق افتاده است و فقط ۲۰ درصد بخش خصوصی سازی واقعی است.
اکوسیستم استارتاپی در دهه ۹۰ در یک غفلت دولت رشد کرد، به محض دیده شدن آنها، حساسیت زیاد شد. در نهایت تصمیم گرفتند به جای اینکه استارتاپها را از بین ببرند، خودشان بازیگر این حوزه شوند و اکوسیستم را تصرف کنند. در واقع موج سوم محدود کردن بخش خصوصی اینبار گریبان استارتاپها را خواهد گرفت. سالهای پیشرو سالهای سختی برای اکوسیستم خواهد بود. توصیه می شود به استارتاپها که سراغ پول حاکمیتی نروند
وارد شدن دولت به بخش خصوصی یک تهدید جدی برای اقتصاد کشور و بخش خصوصی است. استارتاپها نباید بگذارند بخش عمومی غیردولتی که هیچ گزارشی از آن داده نمیشود و نگاه کنترلی دارد، روی آنها سرمایهگذاری کنند. نظارت کنترل دادهها بخشی از آن قانون است و دیگری به شکل غیرقانونی کنترل میشود. استارتاپهای ما مجال رشد ندارند مگر اینکه خودی باشد. استارتاپها مجال رشد ندارند. تحریم در بخش دولتی نرمالیزه شده است.
باید دولت و بخش حاکمیت قبول کنند که بازی بخش استارتاپها را بلد نیستند و مشخص است که در این شرایط اگر به زمین بیایند بازی سایرین را خراب میکند. به جای این موضوع باید بخش دولتی به قسمتی ورود کند که بخش خصوصی به دلایل زیاد از جمله ریسک بالا نمیتواند روی آن سرمایهگذاری کند. اقتصاد دانشبنیان تنها یک درصد اقتصاد کشور است؛ اما ما نهادهای خصوصی و عمومی داریم که نیازمند یک زنجیره تامین سرمایه هستند که بتوانند به راه خود ادامه دهند. دولت باید نگاه بلند مدتی به بخشهای مختلف داشته باشد.برای مثال دولت باید روی حوزههایی چون محیط زیست، هوافضا، انرژی و … که میداند در آینده میتواند مشکلی را در کشور حل کنند، سرمایهگذاری کند. بخش خصوصی در حال حاضر به دلایل مختلف از جمله منابع محدود، قصد ورود به این بخشها را ندارد پس دولت باید از این بخش حمایت کند. این موضوع در سراسر دنیا در حال اجرا است. این نگاه یک دولت کارآفرین است.
فضای نوآوری و کارآفرینی کشور سابقه ۲۰ ساله دارد که با شکلگیری اولین پارکهای علم و فناوری شکل گرفت. از همان سالهای ۸۴ که پارک علم و فناوری پردیس تاسیس شد، جریانی شکل گرفت که کار آن حمایت از کسبوکارهای مبتنی بر تکنولوژی است. اما اتفاقی که از سال ۹۲ افتاد جامعه استارتاپی یا نوآوری کشور متشکلتر شد. با توجه به تعریف برادفلر اعضای آن کاملتر شد. کارآفرینان، دانشگاهها، سرمایهگذاریها و حتی دولت نقش پررنگتری پیدا کردند. فضای نوآوری و کارآفرینی کشور در ۱۰ سال اخیر رشد بیشتری کرده است چونکه اعضای آن از جمله شتابدهنده، شرکتهای ویسی و … تکمیلتر شدند. در حال حاضر می توان ادعا کرد جامعه استارتاپی خوبی در کشور داریم
دانشگاه کارآفرین دانشگاهی است که فضایی را برای بروز استعداد فراهم میکند. دانشگاههای ما روی مهارتهای سخت تمرکز کرده است؛ در حالی که مهارتهای نرم هم در دانشگاهها تقویت شود. همچنین باید نهادهایی برای ایجاد فضای اشتباه کردن توسعه پیدا کند، یعنی فضایی را برای تست و تمرین ایده برای استارتاپیها فراهم کنند. دانشگاهها نباید وارد فضای بنگاهداری شود چون هم کسبوکار را از بین میبرد و هم رسالت خود را از دست میدهد.اگر شرکتهای سرمایهگذاری در کنار دانشگاهها قرار بگیرند، میتوانند مانند یک دوی امدادی عمل کنند و یکدیگر را تقویت کنند
.