این که بعد از مدتی مشخص شود مدیری از اجرای امور محوله ناتوان است، طبیعی است. اینکه مدیری نه بر اساس شایستگی که بر اساس رانت بر منصبی تکیه بزند، طبیعی است. اینکه مدیری در نهاد زیرمجموعه خود تیمی تشکیل دهد تا دست به اختلاس و سواستفاده بزنند و جیب خود و آیندگانشان را پر کنند طبیعی است.
اینکه مدیری به دنبال استفاده از امکانات و موقعیت مالی و شغلی خود برای تبلیغ و برنامهریزی برای رسیدن به مناصب بالاتر و بزرگتر هم باشد طبیعی است. خلاصه آنکه هر مدیری دست به هر نوع آلودگی و تخلفی که به ذهن میرسد، بزند، طبیعی است.
تاکید روی «طبیعی است» را از جهت بلااشکال و مباح بودن آن نمیگویم و شکی نیست که تمام این تخلفات مصداق بارز خیانت به کشور و مردم است. لذا خیانت تنها متوجه وطنفروشان و جاسوسان نیست و هر مسوولی که با عملکرد خود زمینه فرصتسوزیها و ناامیدی را فراهم کرده و بسترساز اعتراضات، ریزش اعتماد مردم به مجموعه مدیران کشور و در یک کلام تضعیف و آسیبپذیری کشور شود، به مراتب مخربتر از اقدامات مشتی جاسوس است.
منظور از «طبیعی» این است که این اتفاقی است که اصولا در عالم سیاست و در تمام کشورهای دنیا با هر مرام و نظام مدیریتی و هر زمان، از گذشته تا آینده، امکان رخ دادن آن وجود داشته و دارد.
به هر حال اینکه خالی بودن برخی مناصب مدیریتی در کشور، زیانش به مراتب کمتر است از اداره آن مناصب از سوی افراد ناتوان، نالایق و فاسد، درد بزرگی است.
اما درد بزرگتر آن است که وقتی محرز شده است و همه میدانند فلان مدیر شایستگی و کفایت لازم را ندارد، باز هم اتفاقی رخ نداده و شاهد برکناری یا برخوردی نیستیم.
گویی خیال همه آن مدیرانی که آخرین دغدغهشان هم کشور و حوزه مسوولیتشان نیست، راحت است که کسی سراغ ایشان نخواهد رفت. به همین جهت ظاهرا بسیاری از مدیران به این باور و اطمینان رسیدهاند که در هر پست و ردهای که باشند، مقامی بالاتر از او وجود ندارد که از ایشان جواب بخواهد!
تازه اگر هم کسی احساس مسوولیتی کرد و در گوشهای حرفی زد و اعتراضی کرد، به راحتی و با یک انگ رقیب سیاسی بودن، همه چیز را جمع و جور میکنند و همه ناتوانیها و فرصتسوزیها و خیانتها، زیر گردوخاک رسانههای وابسته به ایشان، نیست و مدفون میشود.
آری!، درد بزرگتر از خیانتها، انفعال و تکان نخوردن آب از آب است که دلها را میسوزاند، اعتمادها را به باد میدهد و بذرهای ناامیدی میکارد.