دوشنبه، 02 آذر 94 - 06:13

هفته پیش یادتون باشه گفتم به روشی که نمی‌تونم بگم به دفترچه آنلاین خاطرات یک مسوول ICT دسترسی پیدا کردم که خیلی چیزای جالبی می‌نویسه که خب برای همه تازگی داره. بعد هم بهتون قول دادم اون مواردی که کمتر نیاز به سانسور داشته باشه و قابل چاپ باشه رو بعضی وقتا اینجا براتون نقل کنم.

happiness

اینطوری کار منم راحته زیاد دنبال سوژه و حرفای تکراری نمی‌گردم!

خاطره این دفعه مسوول مربوطه به این شرح است: امروز خیلی کار دارم. البته برنامه روتین هست و مثل هر روز جلسه و سخنرانی دارم. ولی خب کاره دیگه. رسیدم دفتر، مسوول دفتر گفت قربان بعد از صبحانه یه جلسه با بخش خصوصی دارید. گفتم آره می‌دونم کجا هست. گفت سالن همایش فلان جا.

گفتم باشه به چند تا از مدیرا هم بگو آماده باشن.

واقعیت اینه من خیلی خوشم میاد وقتی جایی می‌رم چند نفر دنبالم باشن. اینطوری آدم مهم‌ به نظر می‌یاد کلا. خلاصه سه چهار تا ماشین از اداره راه افتادیم. مثل این فیلمای پلیسی. تو راه یادم اومد یادم رفته موضوع همایشه اصلا چی هست. با موبایل زنگ زدم به مسوول دفتر گفتم موضوع همایش چی هست؟ گفت قربان کاربرد ICT در ساخت ربات‌های زیر آب!

بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردم. تو دلم گفتم این دیگه چه موضوعی هست؟ خلاصه رسیدیم با همراهان و رفتم صاف ردیف اول. بعد موقع سخنرانیم شد. مثل همیشه هیچی حاضر نکرده بودم برای سخنرانی. رفتم بالا گفتم نقش ICT در ساخت ربات‌های زیر آب بسیار مهم است و می‌تونه تاثیر زیادی روی تولید این ربات‌ها داشته باشه. بخش خصوصی باید تو این حوزه بیشتر فعال بشه. ما هم حمایت کامل می‌کنیم از این پروژه‌ها و باید بیشتر کار کرد.

خلاصه همین چیزا رو به اشکال مختلف از ته به سر از سر به ته از وسط به سر و ته گفتم و همه هم با دقت گوش می‌دادن. بعد هم گفتن همون بالا تشریف داشته باشین هدایا را اهدا کنید و عکس گرفتیم تمام شد.

تموم که شد دیدم روابط عمومی مجموعه دم در نگران با یه سری کاغذ منتظره. اومد جلو گفت قربان می‌شه وقت‌تون رو بگیرم. تو دلم گفتم این دیگه چی می‌خواد. همینطوری الکی گذاشتمش اونجا که بگم روابط عمومی داریم اینم خیلی خودش رو جدی گرفته!

گفتم بفرمایید. گفت قربان این پرینت مطالب بعضی از رسانه‌ها هست، نوشتن پروژه … به کجا رسید، ما هم جوابی نداریم بدیم. موضوع داره داغ می‌شه.

خلاصه کلی آب و تاب داد که مثلا موضوع مهمه. منم برگشتم گفتم خب الان چیکار کنم. نوشتن که نوشتن. خب کار رسانه‌ها اینه که بنویسن. اگه ننویسن که روزنامه‌ها سفید نمی‌شه چاپ بشه، خبرگزاری‌ها و سایت‌ها هم باید پول دربیارن. اینا می‌نویسن که حقوقشون رو بگیرن. منم وظایف خودم رو دارم. بذار هر چی می‌خوان بنویسن.

بعد گفتم بذار یه پندی بهش بدم که یاد بگیره. بهش گفتم: پسرم مگه به حرف رسانه‌هاس. اگه کاری از رسانه‌ها بر می‌یومد که الان کلی آدم باید بیکار و برکنار می‌شدن. شما هم برو به کارت برس، کار شما ارسال دعوتنامه و نصب بنر تبریک و تسلیت هست. مثل رسانه‌ها که کارشون نوشتن هست. برو عزیزم!

این بود بخشی دیگر از خاطرات یک مسوول ICT.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

logo-samandehi