این اولیای مذکور، اسمهای گوناگونی دارند و اتفاقا به پیشههای مختلفی نیز مشغولند. در نتیجه هر کدام از دید خودشان تحلیل و تفسیر ارائه میدهند و این تفسیر را به یک معجونی تبدیل میکنند که به زعم آنها میتواند حلال انباشت مشکلات متعدد جامعه باشد و به خورد فرزند خود میدهند. این اولیای محترم که اکثرا دولتی و بعضا خصوصیاند، در یک چیز مشترکند و آن اینکه: استارتآپها عزیزند و باید نور چشم باشند!
حال در نظر بگیرید اولیایی که در پرورش فرزند کمتجربه هستند و اتفاقا در مسائل مختلفی ورشکستهاند (مالی، اجتماعی، عاطفی و…)، چگونه محبت میکنند و چگونه انتظارات و آرزوهای برآورده نشده خود را در هیات آن فرزند میبینند. ثمرهاش چه میشود؟ این کودک به جای فراگیری انواع مهارتهای لازم برای زندگی در دنیای واقعی و به جای تصویر شدن مصائب و مشکلات در کنار فرصتها و لذت ها، یک دنیای تصنعی در برابر خود میبیند که توسط این دوگانههای کمتجربه و ورشکسته خلق شده است. این والدین آن قدر کم تجربه هستند که هنوز ثمره اعمالشان را ندیدهاند و با گوشت و پوست و استخوان احساس نکردهاند اگر فردی را اشتباه رهنمون شدند، چگونه امکان دارد آیندهاش را تباه کنند. آن قدر هم پول و سرمایه اجتماعی ندارند که برای تحقق انتظارات خلق شده درذهن فرزند، سرمایهگذاری واقعی انجام دهند و در نهایت لیست بلند بالایی از قولهای حمایتی، بدون هیچ ضمانت انجامی از خود به جا میگذارند. در نتیجه بعد از مدتی، از فرط استیصال، از خود سلب مسوولیت کرده و بهصورتی حق به جانب خواهند گفت: هر آنچه در توانم بود انجام دادم!
دقیقا به مثابه کرم ابریشمی که در پیله خود باید توانمند شود، سپس به پروانهای با قدرت پرواز تبدیل شود و اگر از بیرون برای خارج شدن از پیله کمک شود، نمیتواند پرواز کند؛ این کودک استارتآپی نیز به همین سرنوشت دچار میشود و به جای کمک در جهت درآمدن از پیله، نیاز دارد محیط اطراف به وی اجازه دهد تا بیرون بیاید و بلاهای گوناگونی قبل از سر بر آوردن، نابودش نکند.هر روز موجی از جوانان مثبت اندیش استارتآپی مشاهده میشوند که به دنبال وعده وعیدهای افراد و سازمانهای مختلف شروع به حرکت کردهاند، در صورتی که مسیر خود را درست ترسیم نکردهاند. هنوز نمیدانند چه میخواهند، کجا میخواهند بروند و آیا واقعا میخواهند کارآفرین شوند یا فقط توسط یک مدیر یا کارشناس حقوق بگیر، جذب موج رنگی و جذاب استارتآپی شدهاند. تیمهای متعددی دیده میشوند که کلیات فضای صنعتی را که میخواهند در آن دست به کار شوند، نمیشناسند. نحوه برخوردها در آن صنف را تجربه نکردهاند، اطلاعی از ذینفعان ندارند و اگر احیانا تحقیقی هم انجام دادهاند، در قالب تحقیقات بازاری بوده که بسیار کم کیفیت و برای رفع مسوولیت انجام شده است. موارد ذکر شده، حتی به نظرشان زیاد لازم نیست، چرا که اَپِ آن را میتوانند بنویسند و فلان فرد هم گفته حمایت میکند، پس کار اساسا از همین الان تمام شده به حساب میآید!
استارتآپها لازم است باور کنند که در وهله اول یک واحد اقتصادی هستند و واحد اقتصادی فراز و نشیب دارد، مشکلات دارد، روز خوب و بد دارد، طرفدار و منتقد دارد و… اکثر مشکلات واحدهای اقتصادی، اتفاقا تا این حد هم جدید نیست که فقط برچسب مشکلات استارتآپها را به آنها بزنیم و تقریبا مدت زمان طولانی است که اقتصاد ما میزبان آنها بوده است. ادبیات حمایتی، لازم است که به همکاری تغییر کند. چرا که این والدین نه تجربه و سواد این را دارند و نه منابعش را. حمایت وظیفه والدین است، اما فرزندی برنده است که زیاد به این حمایتها دلخوش نباشد. چون یا اتفاق نمیافتد یا هیچوقت به اندازه و در زمان خودش نیست.استارتآپها باید روی پای خودشان بایستند (آیندهدارها اینگونه هستند) و از همان اول کار برای آن برنامهریزی کنند، زیرا که هر چیزی غیر از این سراب است. تبدیل شدن به ستون اصلی اقتصاد و بسط مفاهیم جدید و ارزشمندی همچون اقتصاد مبتنی بر دانش و نوآوری، مانند تقلاهای آن کرم ابریشم در پیله است. درست است که بسیار دشوار و جانکاه است، اما برای تبدیل شدن به یک پروانه ضروری است.استارتآپهایی به سرداران آینده اقتصادی تبدیل میشوند که در عین رویاپردازی در اهداف، در اجرا واقع بین باشند و تحت تاثیر اخبارهای خوب حمایتی قرار نگیرند و به جای ژستهای مدرن و رنگی ظاهری، به فکر شناخت کاملتر، برنامهریزی خوب و منعطف و اقدام منسجم و هماهنگ باشند. عکسهای تمام قد مجلات و سایتهای خبری و داستانهای موفقیت پیرامون آنها، اکثرا نمایش است و پیشنهاد میشود به جای مدهوش شدن، تقویت فعالیتها و کیفیت تیم در دستور کار قرار گیرد.مجموعههای حمایتی نیز لازم است به جای پنهان ماندن در پشت شور و شوق جوانان و مصادره کامل سند این تحرک به نام خود، به فکر ۱۰ سال آینده باشند که این فرزندان بزرگ شده و به محیطی بسیار بزرگتر از اقتصاد ملی و سرزمینی خود نیاز دارند، در حالی که فعلا بسیاری از بسترها، حتی در سطح ملی هم آماده نیست.
نویسنده: سیدارشد حسینیمشاور کسبوکارهای نوپا