دوشنبه، 04 اسفند 99 - 01:13

در ابتدا یک تعریف از کوچینگ ارایه دهید.

تعریف کوچینگ را می خواهم در دو حالت ارایه دهم، یکی تعریف فدراسیون جهانی کوچینگ (ICF)  و دیگری یک تعریف شخصی و عامیانه تر از نظر فداراسیون جهانی کوچینگ : «کوچینگ یک همکاری و مشارکت بین کوچ و مراجع است؛ که در طی آن، مراجع با استفاده از تفکر عمیق و خلاقیت خود، توانایی‌های شخصی و حرفه‌ای خود را افزایش می‌دهد.» اما به زبان ساده تر کوچینگ یک صحبت درونی با خود است، و یک کوچ نقش آینه را ایفا می کند، یک مراجع (یا کوچی) وقتی تصمیم میگیرد وارد یک جلسه کوچینگ شود در واقع می خواهد خود را بهتر بشناسد و برای تغییری که مد نظرش است با توجه به توانایی ها و استعدادهای خودش حرکتی انجام دهد و در این راه از یک کوچ کمک میگیرد تا بتواند روش تغییر را برای خودش شفاف کند.
با توجه به تعریف گفته شده یک کوچ در واقع در جلسه کوچینگ چه کاری انجام می دهد ؟

کوچ ابزارهای متعددی برای انجام فرآیند کوچینگ دارد، ابزارهای کوچ بسیار ساده ولی عمیق هستند، یکی از ابزارهای مهم یک کوچ پرسش است، وقتی که پرسشی عمیق از مراجع پرسیده می شود مراجع برای یافتن جواب در لایه های زیرین ناخودآگاه و ذهن خود کنکاش می کند و بعد از جواب، کوچ مجددا سوال عمیقتری مطرح می کند و مراجع در دنیای ذهنی خود غرق شده و آرام آرام با ناخودآگاه خود جواب هایی را مطرح میکند که گاها برای خودش جدید هستند، در جلسه کوچینگ بارها به این موضوع برمیخوریم که مراجع سکوت میکند، به فکر فرو میرود و جوابی میدهد که با یک برون ریزی شدید همراه است، انگار سدی شکسته شده و سیلی از  آگاهی به خودآگاه مراجع سریز شده است.

  یعنی در واقع کوچ هیچ مشاوره ای نمی دهد ؟

ابدا، وظیفه یک کوچ با مشاور، منتور، معلم، مدرس و … متفاوت است. در جلسه کوچینگ ممکن است مراجع به این آگاهی برسد که برای رسیدن به راهکاری نیاز به مشاور یا منتور یا … دارد، در آن زمان کوچ او را برای انجام آن مشاوره توسط فرد دیگر همراهی ( تعریف اقدام و برنامه ریزی جهت انجام اقدام مد نظر) می کند.

  کوچ چگونه این آگاهی را در ذهن مراجع ایجاد می کند ؟

یکی از ابزارهای قدرتمند کوچ گوش شنوا است، وقتی ما به صحبت های یک نفر با تمام توجه گوش می دهیم از بار معنایی کلماتی که در ذهن او هستند آگاه می شویم، وقتی به لحن بیان و تاکید او روی برخی کلمات دقت می کنیم میفهمیم که چه ارزشی یا چه احساسی در طرف مقابل قوی تر است، در اینجا ابزار بازخورد به کار می آید، یعنی کوچ با همان شنیدن فعال هم قضاوت نمی کند و سریعا آنچه برداشت کرده را در بطور خلاصه جلوی مراجع می گذارد و از مراجع می خواهد صحت آنرا تایید کند. شاید بهتر است با مثال توضیح دهم. مثلا مراجع می گوید : من در تمامی مراحل زندگی تنبلی می کنم، هیچوقت کاری را به سرانجام نمی رسانم. کوچ بازخورد می دهد : از تو شنیدم که هیچوقت کارت را به سرانجام نمی رسانی، آیا واقعا تا به حال کاری نبوده که به سرانجام رسانده باشی ؟ مراجع فکری میکند و می گوید : البته همیشه که نه، الان که فکر میکنم گاهی کارهایم را به سرانجام می رسانم ولی تعداد آنها زیاد نیست. اینجا یک ابزار قدرتمند دیگر به کار می آید، کوچ می گوید : بیا روی آن کارهایی که به سرانجام رساندی تمرکز کنیم، چه دلیلی داشت که آنرا انجام دادی ؟ مراجع ممکن است بگوید: مثلا فلان کار را به سرانجام رساندم چون خودم دوست داشتم ، یعنی با علاقه شدید انجامش دادم. متوجه شدید کوچ دارد چکار میکند ؟
 

بله تا حد زیادی، یعنی تمرکز بر نقاط قوت ؟

احسنت، یک کوچ اعتقاد قلبی دارد که مراجع من قدرتمند است، و فقط خودش باید دیدگاهش را نسبت به خودش عوض کند، البته یک کوچ هیچوقت تلاش نمی کند توانایی که مراجع ندارد را برای او شفاف کند بلکه روی نقاط قوت خود او تمرکز میکند. در مثال ذکر شده وقتی مراجع درک میکند کاری را که شخصا دوست دارد به سرانجام می رساند در واقع برای او یک آگاهی ایجاد شده، شاید موضوع اصلی مراجع عدم اتمام کارها نبوده، بلکه عدم توانایی در نه گفتن بوده و اینکه کارهایی را قبول میکند که به آن علاقه ندارد، شاید حتی توانایی انجام آن کارها را هم ندارد و اینجاست که مراجع موضوع خود را عوض میکند و میپرسد، من چطور باید نه گفتن را یاد بگیرم تا از این کارهای ناتمام رها شوم ؟ و کوچ با لبخندی نشان از اینکه مراجع قدرتمندش راهش را پیدا کرده می پرسد : به نظرت چطور باید نه گفتن را یاد بگیری ؟ و همینطور جلسه ادامه پیدا میکند، البته این خلاصه ای از یک جلسه واقعی بود !
خیلی جالب بود، پس هر کسی می تواند یک کوچ باشد و عملا کار سختی نیست؟

کار سختی که نیست، اما سالها مطالعه و تجربه نیاز دارد، اینکه چه ابزاری در کجا استفاده شود واقعا مهم است. در حال حاضر فداراسیون جهانی کوچینگ متد آموزشی آنرا تعریف کرده، و جهت کوچ شدن باید در یکی از آموزشگاه های مورد تایید ICF نزدیک ۲ سال تحصیل کرد و در ادامه تجربه کسب کرد، در کوچینگ تجربه به شدت اهمیت دارد، چون یک سری سوال خاص نداریم که به ترتیب بپرسیم و تیک بزنیم بریم سوال بعدی ! باید بدانیم نقشه ذهنی مراجع چیست و با هر سوال روی کدام قسمت نقشه تمرکز کرده ایم ! حالا می خوام بگم که در واقع کوچ شدن بسیار کار سختی است.
ممنون از توضیحات شما، اما سوال مهمی که در حال حاضر مهم به نظر می رسد این است که چرا در فضای مجازی همه دارند کوچ می شوند ؟ چرا اینقدر بازار این مقوله داغ شده و حتی ادعاهایی از طرف انسان های معلوم الحالی مطرح می شود که مشخص است توانایی یک کوچ واقعی بودن را ندارند.

من سوال شما را به دو بخش تقسیم می کنم . بخش اول اینکه چرا کوچینگ اینقدر سر و صدا به پا کرده، این یک جواب مشخص دارد، چون کوچینگ راه رهایی است ! در دنیای امروز که ما درگیر حوادث و اتفاقات بیرونی هستیم و همچنین اخبار و شبکه های مجازی و … افسار بشر را به دست گرفته اند، همه انسانها از توجه به درون خود بازمانده اند، ضمیرناخودآگاه یا کودک درون اکثر ما با ما قهر است ! ما خود را نمی شناسیم، حتی توانایی های خود را نمی دانیم، اصلا نمیدانیم چرا به این دنیا آمده ایم، نمی دانیم که اگر راه خود را پیدا کنیم و در واقع رسالت فردی خود را کشف کنیم، توانایی ها و استعدادهای ما همسو با آن رسالت است، و اینکه اگر در راه آن رسالت گام برداریم، سریعتر، راحتر و با لذت بیشتری حرکت میکنیم، حالا در این گیر و دار کوچینگ رخ می نماید، من دقیقا با صحنه های جالبی برخورد کرده ام، یک بار در یک جلسه یکی از مراجعین گفت : تا بحال هیچکس فقط به من توجه نمی کرد، انگار شما طور دیگری صحبت می کنید، انگار با بقیه که فقط خودشان را مهم میدانند فرق دارید و انگار من برای شما مهم هستم !  دقت کردید ؟ یک خلا عمیق در جامعه ما هست که آن هم عدم توجه به خود درون است، و وقتی کوچینگ آینه ای جلوی روی مراجع می گذارد و او خود را بهتر و شفاف تر می بیند، حالش خود به خود خوب میشود، و کوچینگ را به دیگران معرفی می کند، در واقع پاسخ به این خلا است که کوچینگ را سر زبان ها انداخته است.
اما بخش دوم سوال شما که در مورد کوچ نماها بود و کسانی که ادعایی توخالی مطرح میکنند. وقتی یک ابزار قدرتمند دست شما باشد، شما هم میتوانید با آن کار صحیح و اصولی انجام دهید هم اینکه از آن ابزار برای کارهای ناصحیح استفاده کنید، اینکه کوچینگ را راهی برای مخ زنی مطرح کرده اند و برای رسیدن به مخاطب بیشتر از تصاویر و کلمات خاص استفاده می کنند در واقع کار درستی نیست، اما وظیفه من و شما مقابله با چنین افرادی نیست، بلکه اگر ما آنچه درست می دانیم را ترویج دهیم و رسالت خود را به انجام برسانیم برایمان کافیست. «مادر ترزاآ میگفت من در راهپیمایی ضد جنگ شرکت نمیکنم، اگر همراهی صلح داشتید مرا خبر کنید!  درست منظورم را گفتم ؟ منظورم این است که ما به جای تمرکز روی اینکه دیگری کار بدی را انجام می دهد باید روی کار خوب تمرکز کنیم، اینکه فضای مجازی بستر عرضه برای آدمهایی که صلاحیت ندارند شده دلیلش این است که صلاحیت دارها پشت پرده هستند و در این فضا فعالیتی ندارند، چرا ؟ چون احساس نشان داده شدن ندارند، چون حس خود بزرگ بینی ندارند، چون هر چه علم بیشتری کسب می کنند بیشتر میفهمند که هیچ نمی دانند، و این باعث شده فضای مجازی بستر عرضه بادکنک های توخالی شود. به نظرم اگر همه رسالت خود را به درستی انجام دهند دنیا به جای بهتری تبدیل خواهد شد.
ب

سیار عالی، حالا بریم سراغ سوال اصلی، بیزینس کوچینگ چیست ؟

در بیزینس کوچینگ هم، فرآیند به همین منوال است، یک کوچ با موضوع و محوریت کسب و کار در کنار کسب و کار شخصی یا شرکتی قرار گرفته و آرام آرام موارد، مشکلات و مسایل را با تمرکز بر نقات قوت و همچنین نقاط قابل بهبود همان کسب و کار بررسی می کند و راه رهایی از شرایط دشوار فعلی را با ساختن نردبانی از توانایی های بالقوه همان کسب و کار برای وی شفاف سازی می کند. در حین انجام فرآیند بیزینس کوچینگ این مدیریت و پرسنل کسب و کار هستند که راهکار ارایه می دهند و چون راهکار از خودشان برآمده بیشتر و بهتر به آن متعهد هستند. بیزینس کوچینگ در واقع کمک می کند کسب و کار از ابزارهای خود برای حرکت بهتر استفاده کند، برعکس مشاوره که ممکن است نصیحتهایی خارج از علاقه و استعداد افراد به آنها شود، در کوچینگ هیچ نصیحت یا راهنمایی صورت نمی گیرد. در اهمیت مبحث بیزینس کوچینگ همین بس که مدیران موفق بزرگترین شرکت های دنیا به شدت پیشنهاد داده اند که همه انسان ها از این ابزار استفاده کنند، از جمله بیل گیتس گفته همه ی انسان ها به یکی کوچ نیاز دارند ! البته هدف این نیست که مشاوره کسب و کار را بی اهمیت جلوه دهیم، بلکه یک کوچ بعضا مراجع خود را تشویق می کند از مشاوران و منتورهای با تجربه در موضوعات خاص و تخصصی استفاده نمایند، اما مهم است که استفاده صحیح از ابزارهایی مثل مشاور، منتور یا کوچ در زمان صحیح برای بهبود بهره وری کسب و کارها صورت پذیرد. گاهی اوقات کوچ خودش صلاحیت مشاوره دادن در برخی موضوعات کسب و کار را دارد، مثلا تجربیات و علم مالی دارد، اینجا از مراجع شخصی یا شرکتی خود اجازه میگیرد که کلاه کوچینگ خود را بردارد و در نقش مشاور ظاهر شود، دقت داشته باشید یک مرز بین کوچ و مشاور هست و کوچ باید این مرز را مشخص کند و از مراجع خود جهت تعویض روال اجازه بگیرد، چرا که اگر یک کوچ با روال کوچینگ به مشاوره دادن بپردازد هم از صلاحیت ها و اصول اخلاقی خود پا را فراتر گذاشته هم ممکن است مراجع دچار سردرگمی شود، چون دقیقا روال جلسه کوچینگ با محوریت مراجع پیش میرفته به ناگاه مشورت داده می شود و مراجع اتصال ذهنی خود با کوچ را از دست می دهد.

  و سخن پایانی ؟

ما انسانها همه توانایی های ارزشمندی داریم، اینکه سالهای زیادی از عمرمان را با تلاش بیش از اندازه و در کنار حال بد می گذرانیم نشانه این است که راه خود را پیدا نکرده ایم، یک کوچ وظیفه دارد تغییر مورد نیاز مخاطب را درک کند و با فرآیند کوچینگ به وی کمک نماید تا از مسیر «تغییر»به سلامت عبور کند. در یک مثال ملموس میتوان این تغییر را به رانندگی برای رسیدن به هدفی تعبیر کرد، یک کوچ در این سفر با موضوع «تغییر» به عنوان کمک راننده کنار راننده می نشیند و تابلوهای کنار جاره را می خواند، مسیر راننده را با وی بررسی میکند، به چهره راننده دقت میکند مبادا خسته و خواب آلوده شود، اگر پرتگاه، دره، یا هر مسئله ای پیش رو باشد آنرا شفاف سازی کرده و در مورد راه حل گذر از آن مسئله با راننده به گفتگو می نشیند، مسیر گذر از مسئله را با کمک راننده شفاف می کند و در طی مسیر مرتبا بر آن نظارت دارد و به راننده بازخورد می دهد. نکته اینجاست که مسیر و هدف متعلق به راننده است، اما کوچ صرفا همراهی فعالی در رسیدن به هدف دارد. به عنوان سخن پایانی میخواهم پیشنهاد کنم از این ابزار قدرتمند برای شناخت بهتر خودمان و پیشرفت در زندگی و کسب و کارمان استفاده کنیم.

logo-samandehi