نمی دانیم کسبه و تجارمان پزشک شده اند یا پزشک ها تاجر، اگر نیم نگاهی به دور و برمان بیاندازیم و با دقت بیشتری رصد کنیم به قابل تامل بودن این نظریه پی می بریم، البته شاید هدف گرفتن عموم جامعه ی پزشکی قدری بی انصافی باشد، ولی با توجه به شواهد موجود نسبت دادن واژه ی” تاجر” به برخی از پزشکان چندان هم دور از واقعیت نیست.
به عنوان مثال، قشر فرهیخته ی پزشکی سال هاست در برابر نصب دستگاه کارتخوان و پرداخت مالیات مقاومت نشان می دهد، در صورتی که همین مالیات از فیش حقوقی بیمارانی که عمدتا قشر ضعیف جامعه مانند کارگر و کارمند را تشکیل می دهند، کسر می شود. افرادی که با حقوق ناچیز کیلومترها زیر خط فقر زندگی می کنند.
این نکته را من باب یادآوری عرض کردم، که آگاه شویم قشر پزشک ما خیلی وقت است با مسئولیت معنوی که به عهده اش گذاشته شده فاصله گرفته است، بماند که موضوع مهم تر و عجیب این روزها مقاومت پزشکان در برابر توسعه ی سامانه ی سپاس یا همان سامانه ی پرونده ی الکترونیک سلامت و نصب و استفاده ی اتوماسیون های اداره ی مطب است. تکنولوژی که می تواند بخش عظیمی از بار شلوغی مطب و ترافیک و حجم بیماران منتظر را کاهش دهد، اما به نظر می رسد استفاده از روش های سنتی تجارت بر تعهدات پزشک نسبت به بیمار می چربد و شلوغ نشان دادن مطب تا حدی حائز اهمیت است که ساعت ها معطل شدن بیماری که در شرایط تحمل درد و رنج است خیلی به چشم نمی آید، این در حالی است که بسیاری از شرکت ها این کار را کاملا رایگان انجام می دهند و برای پزشک هیچ گونه هزینه ای ندارد. موضوع وقتی پیچیده تر می شود که به رغم اینکه این سامانه هیچ هزینه ای برای پرشک ندارد اما این قشر به نسبت فرهیخته از همکاری با این شرکت ها سر باز می زنند و باعث شده اند که بسیاری از استارتاپ های این حوزه مسیری رو به شکست را تجربه کنند.
جالب اینجاست که با وجود این که این روزها و در عصر ارتباطات حتی مغازه های کوچک هم به سیستم های به روز نوبت دهی و صندوق مجهز شده اند و شرایط مطب های شلوغ دیگر امری نخ نما شده و خنده دار به نظر می رسد.
یاد گذشته افتادم وقتی که معلم پای تخته می نوشت علم بهتر است یا ثروت و اکنون پزشکان ما با علمشان ثروت را در اولویت قرار داده اند.
داستان این روزهای جامعه ی پزشکی هر چه که باشد خلاف آموزه های کهن ایرانی است، ضرب المثل هایی که به ما یاد می داد که عالم بی عمل مانند زنبور بی عسل است و علم بدون عشق، بمب اتم می سازد.
حال این سوال پیش می آید که ایراد از سیستم آموزشی ماست یا نحوه ی یادگیری یا شرایط فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه؟ اما هر چه هست از کشوری که در دریای طب کهنش گوهرهایی چون ابن سینا و در پزشکی نوینش دکترغریب ها را پرورش داده، بسیار بعید است که پزشکی اش تجارت، پزشکش تاجر و بیمارش مشتری باشد
برای من انتخاب رشته ی تجربی در دوره ی دبیرستان، با پروراندن رویاهایی مثل کمک به بیماران بی بضاعت، نگرفتن حق ویزیت از کارگرها و کلی خیالات معنوی دیگر همراه بود، پزشک نشدم، ولی با وجود شرایط فرهنگی حاکم بر این قشر فرهیخته به نظر می رسد چیزی از رویاهایم را هم از دست نداده ام…
نویسنده : عارف اصفهانی