اوضاع تعدد نهادهای صاحب مسوولیت در فضای مجازی به حدی زیاد است که حتی فعالان شناختهشده در این عرصه نیز زمانیکه با مشکلی مواجه شده و قصد طرح شکایت یا مشکلات خود را دارند، بهدرستی نمیدانند کدام نهاد مسوول است و موضوعات خود را به چه مرجعی باید ارجاع دهند.موضوع این نوشتار اما ظهور مشکل دیگری از بابت تعدد متولیان است که میتوان نامش را « چرخه مجاز است، مجاز نیست» گذاشت.
نمونههای این چرخه چیست؟ اردیبهشت ماه ۹۳ بود که اعلام شد وایبر بلاخره فیلتر شد. حالآنکه چندسالی بود فعالیت این پیامرسان موبایلی مجاز بود و بعد از استفاده میلیونها نفر از آن به یکباره فعالیتش غیرمجاز شناخته و فیلتر شد.
به فاصله کوتاهی تلگرام آمد، آن هم با مشخصاتی نه چندان متفاوت با وایبر و مهاجرت کاربران به آن آغاز شد. حالا بعد از حدود ۲ سال از مجاز بودن چنین فعالیتی و جذب دهها میلیون کاربر و اعلام کانال رسمی چندین و چند نهاد، فاز دوم چرخه یعنی مجاز نیست، کلید خورده و آنطور که دبیر کمیته فیلترینگ میگوید، ۴ ماه است که دستور فیلتر تلگرام صادر شده است.
نمونه دیگر؛ اواخر سال ۹۱ بود که خبر آمد بازی آنلاین تراوین فیلتر شد. نکته قابل توجه درخصوص این بازی آنلاین موبایلی آن است که حدود ۵ سال طول کشید تا غیرمجاز شناخته شده و فیلتر شود. چندی بعد اما بازی دیگری به نام کلشآوکلنز راهی موبایل کاربران ایرانی شد و درحالیکه این بازی نیز مشخصاتی شبیه به نمونه قبلی داشت، چند سالی در مرحله نخست چرخه یعنی «مجاز است» قرار داشت و بعد از آنکه میلیونها نفر سرگرم آن شدند، وارد مرحله دوم چرخه یعنی «غیر مجاز است» شده است.
از پرسشهایی تکراری و بیپاسخ نظیر اینکه فیلترینگ به سبک و سیاق فعلی کارآمد است یا نه؟ آیا اصلا باید این پیامرسانها و بازیها فیلتر شوند یا نه؟ آیا فردای فیلترینگ، مهاجرت به سمت نمونههای مشابه آغاز میشود یا نه؟ که بگذریم، یک مساله باقی میماند و آن علت افتادن در «چرخه مجاز است مجاز نیست» است.
پرسش اینجاست که چه تفاوتهایی میان وایبر و تراوین با تلگرام و کلشآوکلنز وجود داشت؟ چرا هزینههای بزرگ در کشور ایجاد میکنیم و ابتدا در مرحله «مجاز است» اجازه رشد و نمو این ابزارها را میدهیم و بعد که فراگیریهای میلیونی پیدا کردند، وارد مرحله دوم یعنی «غیرمجاز است» میشویم و کشمکشها برای فیلترینگ را آغاز میکنیم؟
البته دلایل شکلگیری «چرخه مجاز است مجاز نیست» و ایجاد هزینههای بزرگ و قابل اجتناب، همانقدر روشن است که نوشتن از آنها بیفایده!