شنبه، 24 مرداد 94 - 05:41

مسعود زمانی از شرکت‌کنندگان مستقل در کنفرانس کارآفرینی بریج برلین، به انتشار برداشت‌های شخصی و کاملا متفاوت خود از این رویداد پرداخته که حاوی نکات و مسایل عمیقی است که با شجاعت و بدون پرده پوشی مطرح شده و توجه مسوولان برگزاری این همایش و برخی دولتمردان را می‌طلبد. به گزارش عصر ارتباط متن مذکور که با اندکی تلخیص و اصلاح در پی آمده از سایت نوشته‌های پراکنده یک مسعود نقل شده است.”در تاریخ ۱۴ الی ۱۶ خردادماه گذشته کنفرانسی تحت عنوان کنفرانس کارآفرینی پل در برلین برگزار شد که کلی تحلیل مثبت و منفی هم درباره آن منتشر شد. من گذاشتم یک ماهی از رویداد بگذرد تا تب و تاب فروکش کند و کمی ‌از جوزدگی‌های اولیه کاسته شود تا بتوانم بهتر پیرامون این رویداد واقع بینانه صحبت کنیم.

قبل از ورود به بحث ۵ مورد را باید ذکر کنم:
مورد خیلی مهم این که سابقه تحصیلاتی و تجربیات کاری من به شکلی بوده است که به خودم این اجازه را می‌دهم که راجع به این مسائل نظر بدهم، حداقل در چند بخش کارهایی در این حوزه کرده‌ام که در مقیاس جهانی جزو پیشروترین فعالیت‌های ممکن بوده است و خدا رو شکر کسانی که از نزدیک من را می‌شناسند بخش بزرگی از آن را تایید می‌کنند.
مورد خیلی مهم بعدی اینکه من با هزینه شخصی در این کنفرانس شرکت کرده‌ام پس حداقل دغدغه‌هایم شکل واقعی‌تری نسبت به دوستان دیگر که اسپانسرشیپ داشته اند و یا شکل حضور دیگری! داشته‌اند، دارد. حداقل این است که حضور در این رویداد بقدری برایم ارزش داشته که در انبوه کارهایم وقت و هزینه بالایی برای آن هزینه کنم.
مورد مهم سوم اینکه من تجربیات کاری و ارتباطات متعددی در حوزه‌های مختلف ‌هایتک دارم ولی لاجرم بخش عمده‌ای از این مطلب مخاطبش فعالان و افراد حوزه فناوری اطلاعات است. هرچند که با تقریب قابل قبولی این موارد راجع به حوزه‌های دیگر نیز صادق است.
مورد مهم چهارم اینکه من به عنوان ادوایزری بورد با دبیرخانه کنفرانس همکاری مختصری هم داشته‌ام و اگر انتقادی هم از کنفرانس کرده‌ام، انتقاد از خود هم است.

×× نکته اول: طرح حرف‌ها و مطالب تکراری و بی‌پشتوانه

یکی از نکات جالب قوت و در عین حال ضعف کنفرانس سخنرانان آن بود، سخنرانان خارجی (چه خارجی و چه ایرانی مقیم خارج) مطالب عمیق‌تر و رویکردها و محتواهای عملیاتی‌تری در اختیار مخاطبان می‌گذاشتند و همه عزیزانی که از داخل تشریف آورده بودند همان مطالب تکراری قدیم خود را تکرار می‌کردند که غیر از یکی دو مورد همگی هم کم مایه و بدون پشتوانه عملی بودند. اتفاقا کنار یکدیگر قرار گرفتن این سخنرانی‌ها حجت خوبی برای این برداشت من بود. به شکلی که بعضاً برخی از بزرگترین اساتید کشور که در بهترین دانشگاه کشور هم تدریس می‌کنند و حق پدری نسبت به خیلی از مطالب دارند در پنل‌ها بقدری مسحور صحبت‌های افراد غیر آکادمیک ولی پرتجربه خارجی شده بودند که حتی برخی از سئوالات را پاسخ نمی‌دادند که این تفاوت دانش خیلی به چشم نیاید.
به نظر من بزرگترین دلیل این مساله این است که در ایران عمدتاً ما می‌رویم یک یا دو یا در بهترین حالت پنج تا کتاب درباره مثلاً کارآفرینی یا مثلاً استارت‌آپ و مدل و کسب و کار می‌خوانیم و بعد شروع می‌کنیم بشکلی تئوریک همان برداشت‌های خودمان را به دیگران انتقال می‌دهیم. در یک بازه یکی یا دو ساله هم جمعی مرید و پیرو پیدا می‌کنیم و بدون اینکه مثلا ۴ تا استارت آپ داشته باشیم و یا یک داستان موفقیت قابل اتکا در این حوزه داشته باشیم در اینترنت به ما لقب استاد! می‌دهند. یادمان باشد که چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید خیلی از این مواردی که فکر می‌کنیم بلد هستیم ریشه علمی‌ داشته و متدولوژی‌های ریشه دار و قابل اتکایی دارند و قرار نیست صرفا با یک کتاب خواندن بشود به همان دستاوردها رسید. هر چند که متاسفانه در وجه آکادمیک ماجرا هم بعضا با افراد مغرض و کم سواد و شیاد طرف هستیم.
اجازه بدهید یک مثال ساده بزنیم: کلی اپلیکیشن و نرم افزار شبیه‌سازی برای مثلاً جراحی کشکک زانو وجود دارد، آیا اگر یکی از دوستان شما که در رشته نرم‌افزار تحصیل کرده است بگوید که صدها بار با موفقیت این شبیه ساز را تا آخر انجام داده است و در زیرزمین خانه‌اش هم یک اتاق جراحی خوب تهیه کرده و وسایلش هم رفته از سه راه جمهوری خریده و می‌خواهد زانوی مصدوم شما را عمل کند. با فرض سلامت عقل، احتمال اینکه شما به وی اعتماد کنید و زانوی خودتان را در اختیار تیغ جراحی وی قرار دهید نزدیک به صفر است. حالا در همین فرض‌ها این فرض جدید هم بگذارید که به هر دلیل نمی‌دانید در شهر دکتر (حتی کم تجربه) در این حوزه وجود دارد یا خیر، در اینصورت احتمالاً به سراغ دوست خودتان بروید که با چند تا دوست دیگرش کلی سایت و تبلیغات راه انداخته که کشکک زانوی شما را بدون درد عوض می‌کنیم و احتمال قریب به یقین آن زانو دیگر زانو نخواهد شد.
متاسفانه فضای استارت آپی و کارآفرینی ایران هم دقیقا در حال تجربه چنین رویدادی است، ببینید امکان دارد خیلی از همین افراد بگویند ما نیازی به تحصیلات آکادمیک و علمی ‌در این خصوص نداریم و مثلاً شما فلانی و فلانی را ببینید که فلان شتاب دهنده و فلان ونچرکپیتال را دارند و هیچکدام تحصیلات فلان ندارند. دوستان عزیز و کارآفرینان گرامی، والله من هم اولش همین فکر را می‌کردم ولی واقعیت این است که چند سالی است متوجه شده‌ام آن آدم‌هایی که همه داریم حلوا حلوا می‌کنیم خیلی بیشتر از یک نقش رسانه‌ای و در عین حال کاریزماتیک ندارند و اتفاق اصلی دارد توسط افرادی دقیقا آکادمیک و متخصص رخ می‌دهد که شما آن‌ها را نمی‌بینید و خیلی مولانا! طور قرار است که همین ندیدن‌ها کار دست اکوسیستم و فضای کارآفرینی ما بدهد. آن آدمی‌که مثلاً موسس فلان ونچر یا شتابدهنده خاص هست از یک جایی به بعد در کسب و کار خودش انبوهی مشاوره و آموزش‌هایی داشته که ما حتی اسم آن را نشنیده‌ایم، پس خیلی روی این عذر و توجیه که مثلاً فلان آدم معروف و موفق لیسانس برنامه نویسی دارد مانور ندهید. (از سایر مسایل غافل نشوید)
وقتی سواد آکادمیک و تجربه دست اول نداریم اتفاقی که رخ می‌دهد ظهور قارچ گونه استارت‌آپ ویکندها و ده‌ها رویداد مشابه هست. دوستان عزیز، برادران (و خواهران) گرامی، هموطن؛ استارت آپ به گواه همان خارجی‌ها یک بخش کوچک و یک گام خیلی اولیه در زنجیره نوآوری است. عزیزان به هردلیل اخلاقی و غیراخلاقی بدلیل همین بیسوادی! آن کاری را انجام می‌دهند که از همه ساده‌تر و کم دردسرتر و در عین حال کم مسئولیت‌تر است. وقتی زنجیره یک فرآیند در کشور به هردلیل فراهم نیست اگر آدم دلسوزی هستید برای تکمیل و تقویت حلقه‌های مفقوده این زنجیره تلاش کنید نه اینکه به یکباره همه جوگیر می‌شوید و بی هوا در عرض دو سال انبوهی مرکز شتابدهنده در کشور شکل می‌دهید. اخوی گرامی ‌شما وقتی کل اطلاعاتت از شتابدهند ۵ تا اینفوگرافی از چهار سایت معمولی هست چرا اقدام به کاری می‌کنید که از حلقه‌های قبل و بعد از آن هیچ اطلاع و تجربه‌ای ندارید.

×× نکته دوم: مدعوین اشتباه و مخاطبان اشتباه

مخاطب شناسی اصل و رکن بنیادین هر فرآیند برندینگ و بازاریابی است. نکته جالبی که در کنفرانس با آن مواجه شدم این بود که ایرانیان و با کمی ‌اغماض تمام خارجی‌های حاضر در کنفرانس در این مساله با مشکل مواجه بودند. تقریباً اکثریت قریب به اتفاق افرادی که از ایران به کنفرانس رفته بودند، صاحبان فناوری و یا کسب و کاری بودند که دوست داشتند با معرفی موثر خود در این رویداد سرمایه‌گذار و یا حامی ‌مناسبی برای خود دست و پا کنند و احتمالا کسب و کار خود را بین المللی کرده و یا در بهترین حالت (به زعم خودشان) به خارج از کشور مهاجرت کنند! ولی چند اشتباه بزرگ در این میان رخ داد:
سرمایه گذاران و بزرگان خارج از کشور (عمدتاً ایرانی‌های خارج از کشور) هیچکدام به دنبال استارت‌آپ‌های ایرانی نبودند و نخواهند بود (حداقل در آینده نزدیک). تقریباً همگی آن‌ها بدنبال یافتن اطلاعات بودند و لاغیر، دردسرهای سرمایه گذاری در ایران و در تیم‌های ناشناخته با دسترسی پایین و غیر قابل اطمینان بقدری بالا است که بجز افرادی که واقعاً ماجراجو (به معنای کلمه) نباشند تا آینده‌ای نامشخص در آن ورود نمی‌کنند. (در یک مورد خودم دیدم که شخصی که صاحب یک کسب و کار اینترنتی معروف بود علناً پیشنهاد می‌کرد که من را ببرید آمریکا توی فلان تیم و چنان می‌کنم و چنان نمی‌کنم، در صورتیکه اگر کمی ‌فکر می‌کرد متوجه می‌شد خودش دارد بزرگترین سرمایه و دلیل بودنش در این رویداد را زیر سئوال می‌برد و سرمایه‌گذار باتجربه برایش خیلی مهم است که با فردی کار کند که اینقدر قابل اطمینان باشد که در صورت تغییر شرایط براحتی به همه چیز پشت نکند.)
آن فرد خارجی نیز وقتی به کنفرانس آمده بزرگترین و مهمترین دلیلش کسب اطلاعات از اکوسیستمی ‌است که تنها منبع اطلاعاتی‌اش سایت‌ها و گزارش‌هایی است که عمدتاً اخبار غیر دقیق و ناصحیح به مردم و رسانه‌ها می‌دهند. نمونه‌های این جوسازی غیر واقعی بقدری زیاد است که ذکر تک‌تک آن‌ها خودش یک پست جداگانه می‌طلبد. سرمایه‌گذار و فعال ایرانی خارج از کشور با فرض عرق ملی داشتن نیز در نهایت هزینه فرصت‌های خودش را دارد و خیلی بعید است که بخواهد در اپلیکیشن و یا سایتی سرمایه‌گذاری کند که به گفته خود سازندگاندش کپی ناقص و بدی از سایت‌ها و سرویس‌های خارجی است. در واقع با فرض باز شدن درهای ایران اولین نقاطی که آسیب خواهند دید همین سایت‌ها و سرویس‌های کپی هستند که مطمئناً جای رقابت با خارجی‌ها را نخواهند داشت.
هیچکدام از این دو گروه با مخاطب شناسی صحیحی وارد این کنفرانس نشدند و این باعث شد علیرغم شور و شعف‌های فراوان، دستاوردهای خیلی شاخصی به چشم نیاید. کارآفرین ایرانی با توهم یافتن پول آسان و دلاری وارد کارزار شد و سرمایه گذار و فعال خارجی نیز با دیدن اعداد و ارقام غلط منتشر شده در آرزوی دیدن یک بازار بکر و پویا و انبوهی از جوانان خوش فکر و فعال، ناکام ماند.
در کنار این مساله یادمان هم نرود که اندازه اقتصاد ایران و آمریکا و اروپا با همدیگر بسیار متفاوت است. اینکه در سیلیکون ولی همان اول ورود به شتابدهنده به تیم ۲۰ هزار دلار پول توجیبی می‌دهند خیلی جذاب است، ولی یادمان نرود که آن جا آمریکا است و اینجا ایران است و اگر کسی اینقدر آدم ماجراجویی بود که به شما ۱۰ میلیون پول توجیبی داد باید خیلی خیلی هم خوشحال باشید. به زعم یکی از عزیزان و بزرگان کارآفرینی که افتخار آشنایی با ایشان را فقط ۸ ماه است داشته‌ام، یکی از آسیب‌های پیش رو همین توهمی‌ دیدن فضا از سوی کارآفرینان و استارت‌آپها هست که خودش بحث بسیار مفصلی است. این مساله و راهکارهای آن نیز خودش یک پست مجزا می‌طلبد.

×× نکته سوم: تعریف اشتباه از هایتک

وقتی عنوان یک کنفرانس کلمه Hitech را در عنوان خودش دارد انتظارات خاص خود را به همراه خواهد داشت. به هر دلیل تعریف خیلی مشترک و عوامانه‌ای از‌ هایتک در ایران وجود ندارد ولی این باعث نمی‌شود که یک کسب و کار موفق ولی ساده نظیر مامان پز را ‌هایتک! بدانیم. از این قبیل ماجراها در کنفرانس زیاد بود، و هرکسی که صرفا یک وب سرویس ساده بالا آورده اسمش‌ هایتک نیست.
وقتی چندین و چند تیم نانویی، علوم زیستی و علوم شناختی (که در هر سطحی مطمئناً‌ هایتک محسوب می‌شوند) در کنفرانس حضور دارند و در نهایت ۴ تیم با ایده‌هایی کپی از سایت‌های خارجی و یک آشپزخانه موفق، جزو تیم‌های برتر می‌شوند کمی‌ غیرمنصفانه و ناعادلانه است، حقیقتاً این مساله برای من که خیلی ناراحت‌کننده بود ولی به دلایل خاصی خیلی در محل کنفرانس به این موضوع اعتراض نکردم.
البته یک علت آن می‌تواند این باشد که عمده افرادی که در فضای کارآفرینی فعالیت می‌کنند تمرکز و توجه خاص به حوزه فناوری اطلاعات دارند، و از بخش‌های دیگر غافلند و یا توجه خاصی با آن ندارند ولی همانطور که پیش از این گفتم، با فرض برداشته شدن محدودیت‌ها از مسیر راه تجارت خارجی کشور، آن کسب و کارهایی مانا خواهند بود که نوآوری واقعی داشته باشند و صرف کپی کردن یک ایده خوب و پخته شده نمی‌تواند شاخص مناسبی برای نوآور بودن یک تیم باشد بلکه صرفاً نشاندهنده فرصت یابی و سرعت عمل خوب آن خواهد بود.

××‌ نکته چهارم: انتشار آمار اشتباه از وضع بازار

آقا دروغ نگویید، اینقدر آمار اشتباه به خارجی و البته داخلی‌ها ندهید، شبکه نسبتاً مخوفی در ایران وجود دارد که دائما در حال ایجاد و انتشار آمار غلط است، نکته جالب اینکه تا پیش از این همه از سیاست‌های دولت سابق در خصوص دادن اطلاعات غلط می‌نالیدیم و جک درست می‌کردیم، ولی الان باید نگران باشیم که برخی به نام بخش خصوصی و خیر سرمان متولیان فرهیخته این حوزه در حال عددسازی هستند.
نکته جالب‌تر اینکه برخی نهادهای دولتی هم با همین اعداد برنامه‌های خود را تنظیم می‌کنند!. عوارض این عددسازی را در ارائه‌های برخی دوستان نیز می‌دیدم که چه خوشتان بیاید و چه خوشتان نیاید آدم‌های حرفه‌ای به راحتی دروغ را تشخیص می‌دهند. اعداد بزرگ به همراه خود مسئولیت‌ها و پختگی‌هایی دارند که یک فرد حرفه‌ای در همان دیالوگ‌های اول تشخیص می‌دهد شما آدم آن کار نیستید. شما نمی‌توانید ادعا کنید چند کسب و کار در ابعاد میلیون دلاری راه انداخته‌اید و بعد تعدادی اصول ساده اقتصادی و راهبری را نمی‌دانید، و این خب نشانه خوبی نیست. بخصوص وقتی که بدلیل قحط الرجال و فضای افتضاح اقتصادی این سال‌ها، تنها چند گروه و فرد (به هرشکل) از سوی خارج از کشور بعنوان ایرانیان اثرگذار شناخته می‌شوند، باید حواسمان باشد که سرمایه اجتماعی اندکی هم که در این بخش وجود دارد به راحتی به فنا ندهیم. خلاصه دروغ نگویید حالا آن بنده خدا گوبلز یک چیزی گفت، ولی خداییش انصاف داشته باشید.

×× نکته پنجم: واقع‌بین باشیم

واقع بین باشیم، بقول یکی از دوستان اگر تمام داشته‌های اظهار شده و مورد ادعای تمام شتابدهنده‌ها و ونچرهای ‌هایتک ایران را با هم جمع بزنیم به عددی کمتر از ۶۰ استارت آپ خواهیم رسید. بخش بزرگی از این استارت آپ‌ها کپی هستند و بخش دیگری تنها در مرحله اسم باقی مانده‌اند، اندک تیم‌های موفق نیز در ابتدای راه هستند و به دلایل منطقی و روتین بخشی از آن‌ها نیز شکست خواهند خورد. یادمان نرود که از میان انبوهی از استارت آپ ویکندها و رویدادهای مشابه هر ماه و هر هفته ده‌ها تیم به عنوان برنده و موفق خارج می‌شوند که بعید می‌دانم حتی به تعداد انگشت‌های یک دست از این تیم‌ها چرخه نوآوری خود را تکمیل کرده باشند. جالب اینکه ایده‌های موفق و پولساز در جاهای خارج از این شتابدهنده‌ها در حال شکل‌گیری و حیات هستند.
خلاصه اینکه در کنفرانس دروغ‌های جالبی هم شنیدیم بطوری‌که مثل آن لطیفه معروف، خواستیم بارو بندیل را ببندیم و هرچه سریعتر به این «ایرانی» که در ارائه‌ها به آن اشاره می‌شد مهاجرت کنیم.

×× نکته ششم: ضعف تیم‌سازی و منتورینگ

اگر از من بپرسید که بزرگترین چالش فضای استارت آپی ایران چیست تنها دو مورد را ذکر خواهم کرد: تیم‌سازی، و از آن مهمتر منتورینگ را نام خواهم برد. بشکل عجیبی و نگران کننده‌ای فضای استارت آپی و کارآفرینی ایران از نبود منتور (راهنما) به معنای واقعی خود رنج می‌برد. اینکه مثلاً من دوست دارم منتور باشم خیلی تاثیری در منتور شدن من نخواهد داشت. منتور به معنای فردی است که از دل بازار و تجربه بیرون آمده و دانش ضمنی و شهود قوی نسبت به تکنولوژی‌های حوزه خاصی داشته باشد. خدا شاهده کسی با کتاب خواندن منتور نمی‌شود، و ایضاً با دیدن ویدیوهای یوتیوب و تد، منتور یعنی ۵ تا کسب و کار شکست خورده، منتور یعنی شبکه اطلاعات و ارتباطی قوی، منتور یعنی مرتبه بسیار بالایی در راهبری و تبیین استراتژی، از سوی دیگر منتورینگ کاملاً وابسته به حوزه تخصصی است، یعنی من نمی‌توانم هم منتور حوزه مثلاً صنعت آب باشم و هم منتور حوزه تجارت الکترونیکی، حالا اگه کسی تصادفی اطلاعات و تجربه خوبی در هر دو بخش دارد خب واقعاً تصادفی است ولی یادمان نرود منتورینگ یعنی تخصص. جالب اینکه یکی از کارهای بی معنی این روزها کلاس‌های آموزش منتورینگ است! یک آدم دلسوزی پیدا شود و به من هم بگوید دقیقا چگونه منتورینگ رو می‌توان آموزش داد!
به نظر من یکی از نکات بسیار مغفول مانده در این کنفرانس عدم توجه به فرصت‌ها و پتانسیل‌های موجود در ایرانیان مقیم خارج از کشور برای منتورینگ (واقعی) بود. ظرفیت‌های منتورینگ در ایران محدود است، افراد بسیار کمی ‌هستند که می‌توانند نقش منتور را برای شما ایفا کنند و کنفرانس می‌توانست و می‌تواند از آن ظرفیت بهره فراوان ببرد.

××‌ نکته هفتم: ایرانیانی که به کشورشان عشق می‌ورزند

جذابترین و زیباترین بخش کنفرانس برای من، داوطلبینی بودند که برای کمک به کنفرانس از خود برلین یا شهرهای دیگر در محل کنفرانس حضور داشتند و صادقانه و بدون ادعا کار می‌کردند. دیدن دانشجوی پست دکترا و یا دکترایی که سطل آشغال جابجا می‌کند و یا غذای شما را سرو می‌کنند صحنه‌هایی است که شاید هرگز در ایران نبینید. این‌ها همه نشانه‌های خوبی است و برای من که اتفاقاً یکی از دوستان خیلی عزیزم را به شکل تصادفی در آن جا دیدم خیلی خیلی جذاب و پر از امید بود. کلاً بنظر من بزرگترین دستاورد کنفرانس برلین وجود این‌ همه ظرفیت میان ایرانیان خارج از کشور و نگاه نسبتاً مثبت آن‌ها به هموطنانشان بود. یادمان نرود که آن‌ها هم مثل خارجی‌ها هر روز اخبار بد و ناامید کنده از داخل می‌شنوند ولی همچنان به کشور خود عشق می‌ورزند و اگر بتوان شبکه سازی موثری برای آن‌ها انجام داد کلی اتفاقات مفید و مثبت می‌توان از آن استخراج کرد.
با عرض پوزش بابت طولانی شدن این متن، اگر جایی از متن، غیر مستقیم به فرد یا افراد خاصی اشاره شده دقیقا منظور همان افراد بوده است! و اگر جایی خدای‌ناکرده برداشت اشتباه داشته‌ام بفرمایید تا اصلاح کنم.

logo-samandehi