یکشنبه، 14 تیر 94 - 04:22

a

من دوست و رفیق بانکی زیاد دارم و تقریبا تو اکثر بانک‌ها یه آشنا از آبدارچی گرفته تا تحویلدار دارم. القصه این که یکی از بر و بچ بانکی رو افطار یه جا دیدم و ته حرفامون به اینجا ختم شد که این دوست ما بره یه وام تپل جور کنه.
چند روز بعد رفیقم زنگ زد گفت، آقا اون مورد وام که می‌خواستی جور شده، منتها رقمش خیلی بالاس و ضایع میشه همشو یه جا بخایم بدیم به خودت.
به قول ارسطو گفتم وات ‌تو دو، وات نات تو دو! که رفیقم گفت بابا کاری نداره یه سری دوست و آشنای مطمئن رو هم بگو بیان یه حالی از این امکان ببرن.
خلاصه جلسه بررسی مشکلات ICT بلافاصله تشکیل شد و جمع بندیش این شد که خب از اونجا که همه دوست و آشنا هستن به جای این که بشینیم ببینیم چه شرایطی باید بذاریم، گفتیم هر کی هر جور می‌تونه وام بگیره، شرایط خودشو، خودش بگه ما هم همه رو می‌چسبونیم به هم و خروجی نهایی میشه شرایط اعطای وام‌ها.
اما برای این که بچه‌ها زیاد گیر نکنن تو شرایطی که قرار بود بنویسن، ما یه سری کلیات رو مصوب کردیم به این شرح: شرکت برای همه دوستان آزاده، طرح‌های قدیمی هم شامل وام می‌شه، مثلا سعید مخ‌طلا گفت من برای پیکان مدل ۴۸ خودم می‌تونم، وام تعمیرات بگیرم؟ که گفتیم آره میشه و زمان تقاضاها هم از همین الان تا یک ساعت دیگه اعلام شد که در واقع تو جلسه تمام طرح‌ها جمع شد و ارسال شد به بانک برای پرداخت.
اومدیم جلسه رو جمع کنیم که دیدیم چندتا از بچه‌ها تو خودشون هستن. گفتیم چیه شما چرا ناراحتین، گفتن خب ما نتونستیم طرحی بدیم، ما چیکار کنیم. خلاصه هر چی پرسیدیم چیکار می‌تونید بکنید، چیز زیادی به مغزشون نرسید. یکی از بچه‌ها گفت من تو نونوایی پشت دخل کار می‌کنم، گفتیم خب این که حله شما طرح نوبت‌دهی صف نون رو ارایه کن. گفت یعنی چی؟ گفتیم یعنی هر کی میاد تو نونوایی یه کاغذ شماره میدی دستش. این از طرح تو.
یکی از بچه‌ها گفت، من چیکار کنم، من دلال ارز هستم. گفتیم خب تو هم مشکلی نداری، شما طرح سامانه صوتی اعلام قیمت ارز رو معرفی کن. گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی کنار خیابون که ایستادی هی نرخ ارز رو بلند به هر کی رد میشه بگو، این میشه سامانه صوتی اعلام نرخ ارز.
یکی از بچه‌ها گفت، آقا برای من دیگه عمرا بتونید یه طرح جور کنید، آخه تو پنچرگیری کار می‌کنه و خیلی هم سرشون شلوغ نیست. خلاصه در این مورد مجبور شدیم یه کم فکر کنیم و در نهایت به طرح پنچرگیری از راه دور رسیدیم. رفیقمون که چشماش ۴ تا شده بود گفت یعنی چی؟ گفتیم یعنی تو وام که گرفتی شیلنگ بادت رو می‌کنی صد متر و می‌بری کلی اونورتر از مغازتون می‌ذاری، این میشه پنچرگیری از راه دور.
دیگه رسیدیم به غول بازی که دوست آخرمون بهرام بیکار بود. بهرام فامیلیش بیکار نیست اما چون همیشه بیکاره، پست‌چی محل هم به اسم آقای بهرام بیکار می‌شناسش. در مورد بهرام همه گیر کرده بودیم که این باید چه طرحی بده، در نهایت گفتیم تو طرح توپاسکولینگ رو ارایه کن. بهرام بیکار که کف کرده بود گفت، توپاسکولینگ دیگه چیه؟ گفتیم هیچی یه اسم دهن پرکنه که همه فکر می‌کنن خیلی مهمه، تو پولتو بگیر برو صداتم در نیاد.
خلاصه همه به خوبی و خوشی راهیه خونه‌هاشون شدن، ما هم در انجام وظیفه سربلند بیرون اومدیم.
عزت زیاد
آق فری
(منبع:عصرارتباط)

logo-samandehi